اعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنی

علل تمنای خاک بودن کافران

بسم الله الرحمن الرحیم

انسان موجودی حریص و آزمند است تا جایی که برای تحقق امیدها و آرزوهای بلند و حتی بی پایه و اساس خویش، «ظلوم» می شود و با گرایش «هلوع» خویش، همه چیز را برای خویش می خواهد و مانع خیررسانی به دیگران می شود. همین گرایش شدید به تمامیت خواهی و کمال گرایی مطلق موجب می شود تا به تعبیر عرفانی در هیچ چیزی «حدیقف» نداشته باشد تا او را محدود و متوقف کند.

اما بر اساس گزارش های قرآنی، کافران در روز قیامت، در حالتی قرار می گیرند که تمنا و آرزوی بی اساسی چون «خاک» بودن را درخواست می کنند و می گویند: یا لیتنی کنت ترابا؛ ای کاش خاک بودم. بنابراین، در چنین حالتی دوست دارند که «تسوّی به الارض؛ با زمین یکسان می شدند.»

پرسش این مطلب و نوشتار این است که چه علت یا عللی موجب شده که انسان حریص و هلوع و ظلوم به جایی برسد که پست ترین حالت مراتب ظهور و وجود را داشته باشد و خاک و تراب می شد و با خاک زمین یکسان می شد و هم مرتبت و هم درجه زمین و خاک آن می شد و اگر وجودی برایش می بود، این وجود همان خاک و زمین می بود؟ نویسنده با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن، به این پرسش پاسخ داده که با هم آن را از نظر می گذرانیم.

مراتب و درجات ظهور و وجود

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، موجودات هستی و آفریده های الهی، چیزی جز تجلیات انوار صفات و اسمای الهی نیست. از همین روست که خدا به صراحت می فرماید: الله نور السموات و الارض؛ خدا نور آسمان ها و زمین است.(نور، آیه 35) به این معنا که همه هستی چیزی جز تجلیات نور الله نیست؛ زیرا هر اسمی نوری دارد که مقتضی ظهور است؛ از آن جایی که الله اسم جامع برای همه اسمای الهی است، پس همه آن چه به نام آسمان ها و زمین و آفریده های در آن شناخته می شود، چیزی جز مظاهر تجلیات انوار اسمای الهی نیست.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، هر اسمی مظاهری از صفر تا صد را دارد که مظاهر آن اسم در مراتب تجلی و ظهور است. این گونه است که شمار مظاهر هر اسمی بسیار زیاد است. هم چنین از نظر قرآن، اسمای الهی با هم «تناکح» دارند به طوری که مثلا اسم علیم با حکیم تنکاح دارد و از انوار این دو اسم نیز مظاهر وجودی خواهد بود که آن نیز دارای مراتب ظهوری از صفر تا صد است. این گونه است که اگر فرض بر آن باشد که «الله» اسم جامع از صد یا هزار اسم الهی است که در «دعای جوشن» آمده است، می بایست از بی نهایت مظاهر الهی در مراتب وجودی سخن به میان آوریم.

بر اساس آموزه های قرآنی، هر مظهری از مظاهر اسمای الهی و انوار تجلیات اسماء الله در مراتب وجودی، «کلمه» ای از کلمات وجودی تکوینی هستند که در «ام الکتاب» در عالم امر و علم الهی ثبت و ضبط شده و در عالم «خلق» ظهور می یابد. شمار این کلمات الهی به عنوان مظاهر اسماء الله، چنان زیاد است که اگر هشت دریا مداد مرکب و جوهر و درختان قلم برای نگارش این کلمات وجودی و مظاهر ظهوری نور الله شوند، این مدادها و قلم ها پایان می یابد در حالی که مظاهر کلمات وجودی را پایانی نیست.(لقمان، آیه 27؛ کهف، آیه 109)

از نظر قرآن، در مراتب و درجات هستی، هر آفریده ای مظهر نور یک یا چند اسم است و انسان تنها موجودی است که مظهر انوار الله است و می تواند به گونه ای باشد که آنها را در تمامیت کمالی خودشان مظهریت کند و مظهر جمیع انوار الله در تمامیت آنها باشد؛ چنان که حضرت آدم(ع) به تعلیم الهی در مرتبتی دارای «کل الاسماء» شد و مظهر آن گردید و در جایگاه خلافت الهی نشست(بقره، آیات 30 تا 33) و پیامبر(ص) و چهارده معصوم(ع) نه تنها مظهر «کل الاسماء» شدند، بلکه در مظهریت به چنان جایگاهی رسیدند که «اکمال» را با «اتمام» جمع کرده و مظهر اتم و اکمل اسمای الهی شدند؛ زیرا هیچ آفریده ای در سیر و صیرورت و مظهریت به «قاب قوسین او ادنی» جز ایشان نرسید(نجم، آیات 8 و 9)؛ زیرا نفس پیامبر(ص) و نفس معصومان(ع) در مرتبت نفسانی یکی است.(آل عمران، آیه 61)

در اصطلاح فرهنگ قرآن، از این مراتب و درجات وجودی مظاهر الهی به عنوان «قدر» یاد می شود که «تقدیر» هر آفریده ای در مظهریت بدان مشخص شده و در ام الکتاب ثبت و ضبط گشته است.(فرقان، آیه 2)

بر اساس آموزه های قرآنی، در مراتب درجات ظهوری، «تراب» و خاک پست ترین درجه ظهور در مظهریت اسمای الهی را دارا است. از این روست ابلیس در هنگامه مجادله و اعتراض به خلافت آدم(ع) به این نکته توجه می دهد؛ اما از نظر خدا، این اعتراض از جهاتی بی پایه و اساس است؛ زیرا اگر آدم(ع) دارای کالبدی از پست ترین عنصر هستی در ظهور اسمای الهی یعنی «تراب» آفریده شده؛ زیرا «طین» همان خاک آمیخته با آب است(اعراف، آیه 12؛ ص، آیه 76)؛ اما باید توجه داشت که از جهتی دیگر آدم(ع) برخوردار از «روحی»(حجر، آیه 29؛  ص، آیه 72) است که اشرف و برتر از آن در مراتب امرالله نیست.(اسراء، آیه 85)

از همین روست که انسان از جهت روحی دارای «تکریم» ذاتی است(اسراء، آیه 70) و در مقام «احسن تقویم»(تین، آیه 4)، قرار دارد، هر چند که از نظر کالبدی در «اسفل السافلین»(تین، آیه 5) نشسته است.

به سخن دیگر، خاستگاه نفس انسانی، «روحی» خدا است که برترین در هستی است، هر چند که کالبد خاکی او از پست ترین عنصر هستی دارای کم ترین سطح ظهور اسمای الهی باشد. پس انسان جامع میان «عالی و دانی» و جامع «اضداد» است؛ زیرا مقتضای خلیفه الله بودن این است که خلیفه بتواند به گونه ای باشد که پست ترین عنصر تا عالی ترین آنها را به عنوان مظاهر اسمای الهی در مراتب وجودی هستی دارا باشد؛ زیرا اقتضای خلیفه بودن، تصرفات در تکوین در مقام مظهریت در ربوبیت و پروردگاری است تا هر چیزی را به کمال بایسته و شایسته اش برساند. چنین چیزی نیازمند آن است که خلیفه همه این مراتب ظهوری در مراتب مظاهر تجلیات انوار اسمای الهی را دارا باشد تا بتواند تصرفات جامع و کاملی در «خلق الله» داشته باشد.

به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، پست ترین مرتبت وجودی و ظهوری اسمای الهی، نوری است که در خاک است؛ زیرا پست تر از خاک در مظهریت نوری اسمای الهی نیست؛ چنان که در مرتبت ظهور تمام کمال اسمای الهی هیچ چیزی برتر از «روحی» نیست که جامع کل الاسماء در تمامیت ظهور آن است.

تردد انسان در میانه خاک تا روح الله

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان به طور فطری گرایش دارد تا از خاک به تمامیت کمالی در ظهور انوار اسمای الهی برسد و نورالله را در تمامیت آن مظهریت کند تا این گونه هر فرد انسانی بتواند هم سنگ و مساوی با همه هستی باشد که مظاهر تجلیات انوار الهی در انواع و اقسام مراتب و درجات ظهوری است. پس انسان دوست دارد که از عیب و نقص برهد و همه اسماء الله را در تمامیت آن دارا باشد؛ زیرا خلافت الهی جز از طریق مظهریت در «کل الاسماء» نیست.(بقره، آیات 30 و 31)

بر اساس گزارش های قرآنی، حضرت آدم(ع) به تفضل و عنایت خاص الهی «کل الاسماء» را به تعلیم الهی دارا شد و توانست در جایگاه خلافت الهی قرار گیرد؛ اما فرزندان آدم(ع) می بایست با تلاش خویش در چارچوب دین قیم و قوانین و سنت های حاکم بر هستی و صراط مستقیم رشد و تکامل به اتمام در کمال برسد و با بهره مندی از هدایت تکوینی فطری عقلی(طه، آیه 50؛ شمس، آیات 7 و 8) و هدایت پاداشی وحیانی عقلی(بقره، آیات 2 تا 5 و 38) با عبودیت و اطاعت و تبعیت از خدا  و پیامبران، انوار اسمای الهی را در خویش ظهور داده و در مقام مظهریت نشسته و در جایگاه خلیفه الله به ربوبیت و پروردگاری بپردازد.

بنابراین، از نظر قرآن، کسب جایگاه بلند و رفیع مظهریت «کل الاسماء» در تمامیت آن جز به عبادت و اطاعت در چارچوب صراط مستقیم دین نیست که عقل فطری و نقل وحیانی آن را کشف می کند.(روم، آیه 30) این بدان معنا است که اگر کسی چنین کند به مظهریت اسماء الله می رسد و در جایگاه خلافت الهی قرار می گیرد؛ اما اگر بر خلاف آن عمل و رفتار کند، نه تنها نور اسمای الهی را در خویش دفن و دسیسه می کند و نور الله «خبت» و خاموش می سازد، بلکه به جای آن که مظهر اتم و اکمل اسمای الهی و نورالله باشد، در مراتب هبوط و سقوط به جایی می رسد که از چارپایان پایین تر و پست از نظر مظهریت در انوار اسمای الهی شده و به مرتبت گیاه در مظهریت انوار اسمای الهی، بلکه حتی به مرتبت پست تر، یعنی «جماد» و خاک می رسد و در پست ترین سطح در مراتب و درجات ظهور اسمای الهی و انوار آن قرار می گیرد، به گونه ای که «ظلمات» بر او حاکم شده و انوار الهی در او خاموش می شود و به سطح پست ترین سطح در مراتب وجود نوری سقوط می کند.(شمس، آیات 7 تا 10؛ اعراف، آیه 179)

پس از نظر آموزه های قرآنی، انسان در میانه خاک به عنوان پست ترین درجه و مرتبت از تجلیات انوار اسمای و مرتبت و درجه «روحی» در برترین و عالی ترین سطح از تجلیات انوار الله در حالت تردد و رفت و آمد است.

از نظر قرآن، مومنان متقی می توانند در سطوح ایمان و تقوا به جایی برسند که فراتر از «ابرار» در مقام «مقربین» قرار گیرند که مظهریت اسمای انوار الهی را در تمامیت آن دارا شده اند؛ زیرا انسان در مراتب صعود و تقرب می تواند سطوح اصلی سه گانه از ایمان و تقوا را بگذارند و از مرتبت عدالت به مرتبت احسان و از آن جا به مرتب احسان اکرامی ایثاری برسد و در جایگان مقربان قرار گیرد که خودشان « فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ» هستند.(مائده، آیه 93؛ واقعه، آیات 88 و 89) پس نفس انسانی از این قابلیت برخوردار است که «روح الله» شود و به خلق ارواح بپردازد و خالق بهشت باشد.(همان) این همان مرتبت «حق الیقین» برای مومنان در مراتب و درجات صعودی و عروجی و دست یابی به تمامیت جمیع انوار الله است.(واقعه، آیه 95) چنین افرادی از نظر قرآن، از نظر عقل فطری که در نفس مستوی و معتدل در مرتبت قلب قرار دارد، به رشد می رسند و نور الله ایمان در آنان چنان تجلی می کند که خودشان حقیقت ایمان می شوند.(حجرات، آیه 7)

از نظر آموزه های قرآنی در برابر مومنان متقی، کسانی قرار دارند که از آنان به کافران یاد می شود. این افراد با «خیب» و دفن و دسیسه نور الله موجود در «نفس مستوی و معتدل»(انفطار، آیه 7؛ شمس، آیات 7 تا 10)، «روحه»(سجده، آیه 9) و «روحی»(ص، آیه 72) را چنان در خود «مختوم» و «مطبوع» می کنند که هیچ گونه آثاری از آن باقی نمی ماند؛ زیرا آنان بر خلاف دین قیم و دین فطری از صراط مستقیم هدایت خارج شده و به ضلالت افتاده اند و با فجور و دریدگی نسبت به دین قیم و قوانین و سنت های حاکم بر هستی، به جای حرکت رشدی و تکمیل و اکمال و اتمام نور عقل، گرفتار سفاهت و جهالت می شوند و نور الله در آنان خاموش می شود.(شمس، آیات 7 تا 10)

تمنای خاک بودن کافران

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان تا زمانی که در دنیا است، به سبب عدم احاطه علمی و محدودیت های ابزارهای شناختی و گرایشی، نمی تواند به تمام این حقیقت برسد که با خودش در دنیا چه می کند؟ زیرا هر علم  وعمل او در هستی او چنان تاثیرگذار است که می توان گفت که نه تنها خود را برای ابدیت می سازد، بلکه در جهان هستی نیز با علم و عمل خویش تاثیر متقابل می گذارد.

انسان پس از مرگ، بلکه وقتی پرده هایی که بر دیدگان قلب است، کنار می رود و به عنایت الهی آن پرده ها کشف می شود، به حقایق هستی از جمله حقیقت باطنی و نفسانی خویش آگاه می شود. این آگاهی برای مومن و کافر گام به گام افزایش یافته و تشدید می شود تا از علم الیقین در رویت به عین الیقین در رویت و در نهایت حق الیقین تبدیل شود.(تکاثر، آیات 5 و 7؛ واقعه، آیه 95)

در این شرایط است که هر شخصی در می یابد که از خود در دنیا چه ساخته است. مومنان متوسط خود را در مقام «ابرار» و اصحاب یمین می بینند؛ چنان که مومنان عالی خود را در مرتبت «مقربان» می یابند. در برابر کافران خود را به عنوان «اصحاب شمال» بلکه «مشئمه» می بیند که برخوردار از «یمن» و برکت نیستند، بلکه سرتاسر «شوم» هستند. پس شوم خویش را در دست چپ می بینند که کارنامه اعمال وجودی آنان است؛ چنان که اصحاب یمین پرونده اعمال خویش را در دست راست می بیند که همه اش «یمن» و برکت و خوشی است.

از نظر قرآن، همان گونه که مقربان در نهایت تقرب به سبب اتمام و اکمال اسمای الهی و نورالله در خود هستند و خود «فروح و ریحان و جنت نعیم» شده اند و این «حقیقت» در آنان تحقق یافته و در مقام «حق الیقین» خود روح و ریحان و بهشت آفرین شده اند، هم چنین دوزخیان نیز این حقیقت را با تمام وجود خویش در می یابند که «جهنم» شده و در ظلمات فقدان انوار الهی گرفتار آمده اند. پس حق الیقین برای همگان است، خواه اهل دوزخ باشند یا اهل بهشت یا بهشت آفرین.(واقعه، آیات 88 تا 95)

در این شرایط است که کافران دوزخی در می یابند که چنان در زندگی دنیوی با رفتار خویش کاری کرده اند که هیچ نوری در آنان باقی نیست، بلکه همگی ظلمات است. پس در آن جا است که خواهان این می شوند که ای کاش از آغاز «خاک» بودند: وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا (نباء، آیه 40)؛ زیرا تراب که کم ترین سطح از نورانیت در مظاهر انوار اسمای الهی را دارا است، وضعیتی بهتر از انسان کافر دارد؛ زیرا هر چند که «تراب» و خاک کم ترین و پست ترین از لحاظ درجات  ومراتب تجلیات انوار الهی است، ولی همین کم ترین و پست ترین، در وضعیتی بهتر از انسانی قرار دارد که کافر شده و همه انوار الهی را در خویش خاموش کرده و در «ظلمات» فرو رفته است.

از نظر قرآن، انسانی که به طور کلی «ظلوم و جهول(احزاب، آیه 72) است و به هیچ حد و حدودی محدود نمی شود و «هلوع»(معارج، آیه 19) در کسب همه کمالات در تمامیت آن است و حتی راضی نیست که دیگران از آن سودی ببرد، چنین انسانی دیگر نه ادعای خدایی دارد و نه ادعای ربوبیت تا جایی که خواهان است که از نظر ساختار وجودی در سطح «خاک» باشد و این گونه گرفتار ظلمات و عذاب های آن نشود.

به سخن دیگر، اگر برای انسان درجه یک پس از صفر، به نام «تراب» و «خاک» است، و صدی به نام «روح الله»، به طور فطری انسان صد را می جوید، بلکه حتی می خواهد از آن نیز عبور کند؛ زیرا «طمع» و «حرص» در انسان است که طمع موجب می شود تا غیر مستحق را بخواهد و حرص موجب می شود تا بیش از استحقاق را بخواهد. پس در دنیا انسان حریص و طمع کار و ظلوم و جهول و هلوع، گرفتار «تکبر و استکبار» می شود و خدا را بنده نیست و مدعی خدایی شده و نفس خویش را معبود و اله خویش قرار می دهد.(جاثیه، آیه 23) همین شخص متکبر و مستکبر و ظلوم و جهول و حریص و طمع کار و هلوع، وقتی خود را در ظلمات دوزخ می یابد، می گوید ای کاش به همان «یک» خود از در هستی یعنی «تراب» بودن اکتفا می کردم و این قدر تکبر نمی ورزیدم که به ظلمات دوزخ سقوط کنم.(نباء، آیه 40)

از این آیه «کنت ترابا» این معنا نیز به دست می آید که کافر نمی خواهد «عدم» باشد و از هستی سودی نبرد، بلکه کافر می داند که عدم معنایی ندارد و چیزی جز توهم باطل نیست، از همین رو، پس از علم به حقایق هستی، و درک این مطلب که «عدم» معنایی ندارد و به یک معنا «پوچ» و بی معنایی و از مصادیق توهم باطل است، دنبال کم ترین سطح از حقانیت و ظهور انوار الهی می رود که همان مرتبه «یکم» در پست ترین سطوح تجلیات انوار اسمای الهی است.

از نظر قرآن، همین کافران آرزو می کنند که ای کاش زمانه به گونه ای می شد که با «خاک زمین یکسان می شدند»؛ یعنی طوری می شد که هیچ برتری نسبت به خاک نداشته و آنان با خاک زمین یکسان می بودند. خدا می فرماید: يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَلَا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثًا؛ در آن روز کسانی که کافر شده و از رسول نافرمانی کرده اند، آرزو می کنند ای کاش با زمین یکسان و مساوی می شدند.(نساء، آیه 42)

اصطلاح مردمی «با خاک یکسان کرد» به این معنا است که او را چنان در هم کوفت که چیزی از انسانیت او باقی نماند و همسان و هم سطح خاک شد. کافران آرزوی محال دارند که با زمین یکسان می شدند و این قدر در تکبر و استکبار بالا نمی آمد که نسبت به خدای خویش کافر و نسبت به اوامری که از سوی پیامبر(ص) می آمد، عصیان می ورزیدند؛ زیرا خاک و زمین اهل سجده «اطاعت» هستند و بندگی و سجده کرده و به تسبیح خدا مشغول هستند(آل عمران، آیه 83؛ رعد، آیه 15؛ فصلت، آیه 11؛ تغابن، آیه 1)، اما انسان کافر چنان سقوط کرده که خدا را بنده نیست و آفریدگار و پرودرگارش را عصیان می کند. پس اگر به همان «تراب» خویش بسنده می کردند الان در دوزخ به چنین بدبختی ابدی دچار نمی شدند که خودشان دوزخ شده اند.

پس از نظر قرآن، انسان کافر مدعی علوّ و برتری و غنا و متکبّر و مستکبر به جایی می رسد که دوست دارد که کم ترین درجه از مظهریت انوار اسمای الهی را دارا می بود و این گونه تکبر نمی ورزید و استکبار نداشت و عصیان نمی کرد که دوزخی شده و در دوزخ ابدی در ظلمات سقوط کند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا