اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانمعارف قرآنیمناسبت ها

لقای امام، تمام حقیقت حج

بسم الله الرحمن الرحیم

حج در لغت به معنای قصد است. حاجی کسی است که به ظاهر قصد «بیت الله الحرام» را در مکه دارد تا در آن جا اعمال و مناسک خاص عبادی را در زمانی مشخص مانند ده نخست ذی الحجه انجام دهد که از آن به «حج اکبر» یاد می شود.

بر اساس گزارش های قرآنی، نخستین کسی که مناسک عبادی کنونی را به جا آورده حضرت ابراهیم(ع) است که به تبع ایشان حضرت اسماعیل(ع) این اعمال را به جا آورده و انجام داده است؛ زیرا آنان کسانی هستند که به بازسازی خانه خدا پرداخته و اعمال و مناسک عبادی را احیا کرده اند.

هم چنین گزارش های قرآنی روشن می کند که حضرت ابراهیم(ع) مامور می شود تا با اذان و فریادی رسا به شکل علنی و آشکار مردمان را برای انجام مناسک حج فراخواند.

اما پرسش این است که خدایی نادیدنی و غیر مجسم چگونه می تواند مقصود حاجی باشد و حاجی به زیارت چنین خدایی برود؟ آیا از نظر قرآن، مقصد حاجی بیت الله الحرام در مکه و مقصودش تنها انجام مناسک عبادی است؟ یا مقصد و مقصودی دیگر مد نظر خدا در وجوب حج است؟ بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، «تمام حقیقت حج در لقای امام» است که نویسنده با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن، به این حقیقت قرآنی پرداخته و آن را تبیین کرده است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

معصومان(ع) مظاهر اتم و اکمل اسماء الله

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، اسمای الهی خواهان ظهور در تمامیت خویش هستند. این ظهور اسماء الله به شکل نور الله انجام می شود که هستی بازتاب همین نور الله است.(نور، آیه 35) به این معنا که هر آفریده ای مظهر یک اسم یا چند اسم از اسمای الهی است. بنابراین، مجموعه آفریده های هستی در جمع مظاهر اسماء الله و انوار آنها است.(همان)

بر اساس گزارش های قرآنی، حضرت آدم(ع) به عنوان نخستین بشر، به سبب تعلیم مستقیم الهی دارای همه اسماء الله و انوار آن شده است. از این روست که توانسته تا در مقام مظهریت انوار اسماء الله، در جایگاه خلافت قرار گیرد و همه هستی تحت تسخیر مظهریت اسماء الله شود که در انسان ظهور یافته است.(بقره، آیات 30 تا 33) البته تمرد برخی هم چون ابلیس جنی در مقام تشریعی هرگز به معنای خروج از تسخیر خلافت الهی آدم(ع) نیست؛ زیرا همه هستی از جمله فرشتگان و جنیان و حتی ابلیس جنی تحت تسخیر تکوینی آدم(ع) به عنوان خلیفه الله قرار دارد؛ چرا که هم چنان سلطه آدم(ع) بر متمردان برقرار است و تسخیر تکوینی از میان نمی رود، هر چند که جنیان از جمله ابلیس جنی بتواند با وسوسه گری خویش راهی برای سلطه پیدا کند، ولی هرگز تسخیر تکوینی از میان نمی رود.(بقره، آیات 30 تا 34؛ لقمان، آیه 20؛ ابراهیم، آیه 22)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، حقیقت اسمای الهی در آدم(ع) در قالب دارایی ظهور یافته است. البته این دارایی به سبب آن بوده است که فرزندانی از حضرت آدم(ع)؛ یعنی خمسه مطهره و چهارده معصوم(ع) در نسل او قرار داده شده که اسمای الهی را در تمامیت آن ظهور می دهند. این معصومان(ع)، همان کلمات وجودی و حقایق خارجی هستند که مظهریت تمام اسمای الهی را به نمایش می گذارند. از این روست که در آیات قرآنی از «کلها» در مقام «تبیین» به عنوان «عرضهم» یاد می شود تا کلمات وجودی معصومان(ع) این گونه بیان شود.(بقره، آیات 31 و 32)

از نظر قرآن، حضرت آدم(ع) پس از وسوسه ابلیس جنی شیطانی، تنها با «تلقی» همین کلمات وجودی و توجه یابی به حقایق آنها در خویش توانست دوباره جایگاه خویش را بازیابد و با پذیرش توبه به واسطه توسل جویی آدم(ع) به این حقایق و کلمات وجودی و مظاهر اتم و اکمل اسماء الله؛ یعنی معصومان(ع) توانست به جایگاه خلافت بازگشته و در مقام خویش باقی بماند.(بقره، آیه 37)

باید توجه داشت که در اصطلاح قرآنی، «کلمه» به معنای حقایق وجودی اطلاق می شود(کهف، آیه 109؛ لقمان، آیه 27)، چنان که حضرت عیسی(ع) به عنوان «کلمته» معرفی می شود که در حضرت مریم(س) القاء شده است.(نساء، آیه 171) هم چنین حضرت آدم(ع) با تلقی چنین کلمات وجودی در خود است که با توبه و بازگشت به حالت پیش از خطا در جایگاه خلافت خویش باقی می ماند.(بقره، آیه 30) به ویژه آن که هنگامه خطا و گناه «روح ایمان» یعنی معصومان از نفس انسانی خطاکار و گناهکار بیرون می رود و دوباره با توبه باز می گردد. پس اگر در آدم(ع) کلمات وجودی معصومان(ع) به تعلیم الهی قرار داشت، به خطا خارج و با توبه و توسل به کلمات وجودی دوباره بازگشت داده شده و مقام خلافت برای او حفظ می شود.

شگفت این که حضرت ابراهیم(ع) نیز با همین کلمات وجودی معصومان(ع) است که به مقام امامت می رسد؛ زیرا حقیقت امامت برای معصومان(ع) است که حضرت ابراهیم(ع) با دریافت آن به شکل «اتمام» و «تمام» در این جایگاه امامت قرار می گیرد که حقیقت آن برای معصومان (ع) است.(بقره، آیه 124) هم چنین تصدیق حضرت مریم(ع) نسبت به همین کلمات وجودی معصومان(ع) است که ایشان را لایق عیسی بن مریم(ع) می کند تا در جایگاه مادر روح الله و کلمه الله قرار گیرد.(تحریم، آیه 12؛ نساء، آیه 171)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، این کلمه الله، یعنی پیامبر(ص) و معصومان از «انفس» ایشان(آل عمران، آیه 61) است که حقیقت را در همه هستی احقاق می کند و باطل را نابود می سازد(انفال، آیه 7؛ شوری، آیه 24) تا جایی که ابطال سحر شیطانی تنها با همین کلمه الله وجودی معصومان(ع) انجام می شود.(یونس، آیات 81 و 82)

هم چنین بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، بر مومنان است تا ایمان خویش را نسبت به این کلمات تامات الهی یعنی چهارده معصوم(ع) با تبعیت از ایشان به نمایش گذارند؛ زیرا بدون پذیرش این کلمات تامات الهی ایمانی نیست؛ زیرا هدایت تنها در سایه پذیرش و تبعیت از ایشان است.(اعراف، آیه 158) پس همه انسان های مومن از آدم(ع) تا قیامت کسانی هستند که به حقیقت کلمات تامات الهی یعنی چهارده معصوم (ع) ایمان آورده و تابع ایشان باشند. از همین روست که بر اساس روایات تفسیری بسیار، خاستگاه رسالت پیامبران همان رسالت پیامبر(ص) است و همگی تابع ایشان هستند؛ هر چند که در ظاهر «خاتم النبیین» به معنای پایان دهنده و ختم کننده پیامبران در ظاهر است؛ اما «خاتم النبیین» به معنای نگین انگشتری پیامبران نیز است که همه چون حلقه ای او را در بر گرفته اند؛ زیرا همه هستی چیزی جز افاضات «هو» احدیت در واحدیت «الله» نیست که حضرت پیامبر(ص) در حقیقت وجودی خویش واسطه میان «احدیت» و «واحدیت» در منطقه «عماء» نشسته است که از آن به «قاب قوسین او ادنی» در «تدلی و دنو»(نجم، آیات 8 و 9) تعبیر شده است.

پس این کلمات وجودی که می بایست بدان ایمان آورد تا حقیقت ایمان شخص پذیرفته و در تبعیت از آنان به نمایش گذاشته شود، جز معصومان(ع) نیستند. پس کسی که به این کلمات تامات وجودی ایمان نداشته و از آنان تبعیت و پیروی نکند، ایمان ندارد، خواه آدم(ع) باشد یا پیامبران اولوا العزم.(اعراف، آیه 158)

این کلمات وجودی تامات؛ یعنی معصومان(ع) در چنان جایگاهی در مشیت الهی قرار دارند که هیچ تبدیلی در ایشان راه نمی یابد.(انعام، آیه 34؛ یونس، آیه 64؛ انعام، آیه 115) پس اگر در عالم هستی به مشیت الهی تبدیلی نسبت به برخی از آفریده باشد و «محو» و «اثبات» در چارچوب ام الکتاب در مقام «امر» قبل از «خلق» رخ دهد(رعد، آیه 39) در این کلمات تامات وجودی؛ یعنی معصومان(ع هیچ تبدیلی رخ نخواهد داد؛ زیرا اینان هم چنان که کلمات تامات الهی هستند و به وجود ایشان اسمای الهی در قالب تمامیت و صدق تمام خارجی ظهور یافته اند(انعام، آیه 115)؛ هم چنین اسماء الله در ظهور تمام هستند که با ایشان خدا خوانده می شود(اسراء، آیه 110؛ روایات تفسیری)؛ زیرا ایشان هستند که به عنوان «نحن اسماء الله» حقیقت انوار الهی را در هستی به نمایش می گذارند.(همان) پس از نظر قرآن، راهی برای شناخت حقیقت خدا به ویژه در مراتب «الله» و بالاتر در مرتبت «هو» جز همین کلمات تامات و اسماء الهی در ساختار «خلقی» نیست.(همان)

لقاء و زیارت معصوم(ع) حقیقت حج

چنان که گذشت حقیقت؛ یعنی ملکوت ثابت و غیر تبدیلی همه هستی، همان حقیقت نوری معصومان(ع) به عنوان اسماء الله و کلمات تامات الهی است. پس اگر در حقیقت هر چیزی نظر دقیق شود، ملکوت آن به دست می آید که بازتاب نوری معصومان(ع) است؛ زیرا هر آفریده ای به عنوان بخشی از انوار اسمای الهی یا اکثریت آنها یا تمام آنها، چیزی جز انوار معصومان(ع) نیست.

از نظر قرآن، آدم(ع) وقتی به مقام خلافت الهی دست یافت که «اسماء الهی» در وجودش به تعلیم الهی قرار داده شد که همان «معصومان»(ع) است؛ ابلیس جنی نخواست و نمی توانست به آدم(ع) بدون اسماء الله سجده کند؛ زیرا او را لایق و شایسته این مقام خلافت الهی و مظهریت نمی دید. فرشتگان نیز چنین بودند؛ اما وقتی حقیقت اسماء الله یعنی وجود نوری اسماء الله معصومان(ع) به فرشتگان در قالب «انباء» بیان شده، آنان دریافتند که ناتوان از ارتباط مستقیم با «اسماء الله» و کلمات تامات الهی معصومان(ع) هستند و تنها حضرت آدم(ع) است که چنین توانایی ارتباطی را دارا است و می تواند حامل آن حقایق باشد. پس سجده اطاعت کرده و تسخیر ایشان را به عنوان خلیفه الله پذیرفتند؛ اما ابلیس جنی چون چنین حقیقتی را در ملکوت وجود آدم(ع) ندید، سرباز زد و از اطاعت تشریعی نه تکوینی خارج شد؛ البته ابلیس جنی نیز اذعان کرد که اگر حقیقت «عالین»(ص، آیه 75) در ساختار وجودی آدم است، او سجده اطاعت می کرد و استکباری نداشت؛ ولی چون در مرتبتی نبود که این درک را داشته باشد، به ظاهر آدم(ع) بسنده کرد و حقیقت عالین از معصومان را در او ندید و طغیان و عصیان کرد و سجده اطاعت به جا نیاورد.(بقره، آیه 34)

با این حال، ابلیس جنی می دانست که «عالین» و کلمات تامات خدا بیرون از دایره قدرت و سلطه اوست؛ ولی می دانست که بتوان این عالین را از آدم(ع) دور کرد و او را خلع سلاح کرد. از این روست که با وسوسه گری کاری کرد که عالین از ایشان دور شود و ایمان در زمان گناه و خطا در آدم نباشد؛ زیرا هنگامه گناه  وخطا ایمان می رود؛ یعنی کلمات تامات الهی از نفس انسان دور می شود؛ زیرا حقیقت ایمان چیزی جز پذیرش ملکوت غیبی هر چیزی نیست که همان حقیقت نوری معصومان(ع) در ساختار وجودی هر آفریده ای است؛ زیرا نور الله چیزی جز همان کلمات تامات الهی و اسماء الله نیست که حقیقت آن نور معصومان (ع) است. البته گزارش های قرآنی بر آن است که حضرت آدم(ع) به عنایت و توبه نخست الهی نسبت به آدم(ع) و بازگشت به سوی او و بذل تفضل، توانست دوباره «تلقی کلمات» معصومان (ع) را داشته و ملکوت خویش را در تمامیت با آنان بازسازی کرده و جایگاه خلافت خویش با انوار اسماء الله و کلمات تامات الهی معصومان(ع) به دست آورد.(بقره، آیات 34 تا 37)

بر اساس گزارش های قرآنی، حضرت ابراهیم(ع) زمانی به مقام امامت رسید که توانست کلمات تامات معصومان(ع) به القای الهی تلقی کند و حامل و دارنده این حقایق وجودی شود.(بقره، آیه 124)

هم چنین بر اساس گزارش های قرآنی، زمانی که حضرت ابراهیم(ع) به تلقی کلمات تامات توانست به این حقیقت به شکل تمام دست یابد و دارنده آنان شود، مامور می شود تا مردم را به سوی خانه خدا و بیت الله الحرام به اذان دعوت کند تا مردم به سوی ایشان بیایند و پس از انجام مناسک عبادی با ایشان به عنوان «امام» لقاء و دیدار داشته و زیارت نمایند؛ زیرا زیارت و لقای حضرت ابراهیم(ع) در این ساحت به معنای زیارت معصومان(ع) است. از این روست که خدا به صراحت فرمان می دهد و می فرماید: و اذن فی الناس بالحج یاتوک رجالا…؛ در میان مردم برای حج بانگ زن تا پیاده و سواره بر هر شتر باریک اندام لاغز که از هر راه دور می آیند، به سوی «تو» بیایند.(حج، آیه 27)

به سخن دیگر، وقتی حضرت ابراهیم(ع) پس از ابتلاء به کلمات الهی معصومان(ع) و پذیرش آن به شکل تمام دارنده آنان می شود، افزون بر مقام خلافت الهی و رسالت عمومی، در مقام امامت قرار می گیرد که خاص معصومان(ع) است.(بقره، آیه 124) پس اینک که امامت برای حضرت ابراهیم(ع) به عنوان مظهر و دارنده کلمات تامات و اسماء الله تام و تمام اثبات می شود، این لیاقت و شایستگی را می یابد تا در مقام امام مقصود حاجیان شود.(حج، آیه 27)

پس از نظر قرآن، آن چه مقصد است خانه خدا و انجام مناسک عبادی حج در ایام مشخصی از سال است، اما آن چه مقصود است، «لقاء امام» است. پس مردم می بایست به سوی امام بیابیند که در آن زمان حضرت ابراهیم(ع) مظهر آن به سبب تلقی وجودی کلمات تامات معصوم(ع) شده بود.(حج، آیات 27 و 28)

بر همین اساس است که خدا فرمان می دهد که مقصود در مقصدی به نام حج جز لقاء امام و زیارت او نیست که همان «ذکرالله» است(همان)؛ زیرا چنان که خدا در قرآن بیان می کند پیامبر اکرم(ص) همان ذکرالله است.(طلاق، آیات 10 و 11)

به هر حال، از نظر قرآن، مردم می بایست در انجام حج به عنوان یک عمل عبادی و مناسک الهی به سوی خانه خدا و بیت الله الحرام در مکه بروند تا در آن جا با امام خویش لقاء و دیدار و زیارت داشته و پیمان و عهد تبعیت و پیروی ببندند تا به عنوان مومن پذیرفته شوند.

بر اساس آیات و روایات تفسیری بسیار باطن کعبه کسی جز معصوم(ع) نیست؛ از همین روست که امام علی(ع) در درون کعبه زاده شده و از آن برای مردم تجلی کرد؛ شکی نیست که امیرمومنان امام علی(ع) نماد امامت همه معصومان (ع) است که ولایت امام علی  ودیگر معصومان(ع) بر اساس همین امامت ثابت شده است.(نساء، آیه 59؛ مائده، آیات 3 و 55 و آیات دیگر)

هم چنین بر اساس روایات تفسیری از جمله روایت ذریح محاربی، حقیقت حکم الهی «لیقضوا تفثهم و لیوفوا نذورهم؛ باید آلودگی خویش را برطرف کرده و نذرهایشان را وفا کنند»(حج، آیه 29) ملاقات امام و زیارت معصومان(ع) است تا این گونه به تطهیر و تزکیه آنان به عنوان معلم و مزکی، از هر گونه رجس عیوب و نواقص وجودی و مانند آنها پاک شده و رشد تمام برسند و نور حقیقت ایمان در قلب ایشان با تولی و تبری ایجاد شود و به عهد الست خویش وفا کنند و به تمامیت رشدی خویش برسند.(توبه، آیه 103؛ جمعه، آیه 2؛ حجرات، آیه 7)

در روایت است که امام صادق(ع) در تفسیر آیه 29 سوره حج مراد از «قضای تفث» به عنوان امر واجب همان لقای امام (ع) است؛ زیرا ایشان فرموده است: قَالَ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ لِقَاءُ الْإِمَامِ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ تِلْکَ الْمَنَاسِکُ.(الکافی، ج۴، ص۵۴۹؛ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۴۸۴ ؛ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۴۸۵)

پس بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، حج حقیقی زمانی تحقق می یابد که انسان به لقای امام زمان خویش برسد. این امام زمان، امروز کسی جز بقیه الله اعظم(عج) نیست. پس هر کسی به حج می رود می بایست قصد حج  وزیارت و لقاء امام زمان(ع) را در خانه خدا پس از انجام مناسک آن داشته باشد و هماره به ذکر امام (ع) به عنوان ذکر الله مغشول باشد و دغدغه لقاء الله در مظهریت لقاء امام را داشته باشد.

بر همین اساس است که در روایات زیارت چهارده معصوم(ع) در مکه با لقاء امام زمان(ع) در عصر معاصر، و لقاء و زیارت معصومان(ع) دیگر در مدینه و عتبات عالیات و مشهد مقدس وارد شده است؛ زیرا اگر لقاء امام زمان(ع) در مکه به عنوان یک واجب است، لقاء دیگران معصومان(ع) در مراقد ایشان یک امر مستحب موکد است؛ زیرا هدف حج بلکه تمامیت حج جز به لقاء امام(عج) دست یافتنی نیست.

البته این اختصاص به حج ندارد؛ زیرا بر اساس آموزه های وحیانی قرآن و روایات تفسیری، تمام نماز نیز به لقاء امام و معصوم(ع) است که آن را در ساختار سلام آخر نماز با سلام بر آنان به عنوان رسول الله(ص)، صالحین و «علیکم» تحقق می بخشیم؛ زیرا خطاب ما در این فقرات معصومان (ع) به ویژه در صالحین و خطاب ما در ساختار «علیکم» همه معصومان(ع) است.

بر اساس روایات تفسیری تمامیت زکات و هر عمل عبادی دیگر نیز تنها با لقای امام (ع) انجام می شود و کسی که قصد و نیت زکات دارد می بایست آن را به قصد لقاء امام (ع) و به دست او بدهد و مراجع تقلید را به عنوان دست امام بشمارد و گرنه اعمال عبادی او ناقص و معیوب است و به تمام نمی رسد.

باید توجه داشت که از نظر آموزه های قرآنی، معصومان(ع) «حی و حاضر» هستند و به اعمال ما شاهد و به نیات ما آگاه هستند(توبه، آیه 105)؛ زیرا مومنان در آیه همان معصومان(ع) هستند که هم ظاهر اعمال ما را می بینند و هم باطن اعمال ما را شاهد هستند.(همان؛ روایات تفسیری)

بر اساس همین بینش و نگرش قرآنی است که در زیارت نامه و توسلات از جمله زیارت حضرت معصومه (ع) نسبت به پیامبران دیگر خطاب به فرد غایب است؛ اما از رسول الله(ص) خطاب به فرد حاضر است؛ زیرا آنان حی و حاضر در برابر ما هستند و «تسمعون کلامی و تردون سلامی و تشهدون مقامی؛ کلام مرا می شنوند و پاسخ سلام مرا می دهند و شاهد مقام من هستند.»

پس هر کسی که بخواهد به تمام حقیقت حج برسد و مناسک عبادی او قبول باشد، می بایست قصد و حج زیارت خانه خدا را برای مقصودی به نام لقای معصوم(ع) داشته باشد و امروزه می بایست دیدار و لقای حضرت بقیه الله(عج) را مد نظر قرار دهد و به لقاء ایشان به زیارت خانه خدا برود.

امام ‌باقر(ع) درباره حقيقت زيارت خانه خدا و حج مي‌فرمايد: تمام الحج لقاء الامام؛ تماميت حج، لقاء و ديدار امام است. (علل الشرايع، صدوق، ص459، العيون، ج2، ص262) امام صادق(ع) نيز مي‌فرمايد: اذا حج أحدکم فيختم حجه بزيارتنا، لأن ذلک من تمام الحج؛ هنگامي که شخصي از شما حج گزارد پس آن را به زيارت ما پايان و ختم نمايد؛ زيرا ديدار امام از شرايط تماميت حج است.(همان)

امام‌ باقر(ع) در بيان علت اينکه لقاء و ديدار امام(ع) از شرايط کمال و تماميت حج است مي‌فرمايد: انما أمر الناس أن يأتوا هذه الأحجار فيطوفوا بها، ثم يأتونا فيخبرونا بولايتهم، و يعرضوا علينا نصرهم؛ به درستي که مردم مأمور شدند تا به نزد اين سنگ‌ها بيايند و آن‌ها را طواف کنند؛ سپس به نزد ما آيند و به ولايت خودشان نسبت به ما خبر دهند و نصرت و ياري خودشان را نسبت به ما عرضه دارند.(همان)

هم چنين حضرت امام باقر(ع) که مظهر علم ذات اقدس خداوندي و باقر علوم‌الاولين و الاخرين است، وقتي به مکه مشرف شد، ديد مردمي کنار کعبه طواف مي‌کنند، ایشان فرمود: «هکذا کانوا يطوفون في‌الجاهليه؛ در جاهليت نيز اين چنين اشواط سبعه داشتند و دور اين کعبه مي‌گشتند و اسلام نيامده است تا همان سنت جاهلي را ادامه دهد. ایشان در تبیین حقیقت حج فرمود: «انما أمروا أن يطفوا بها ثم ينفروا الينا فيعلمونا بولايتهم و مودتهم و يعرضوا علينا نصرتهم؛ : در حقيقت، مردم مأمورند كه گرد آن طواف كنند و سپس سوى ما بيايند و مراتب ولايت خود را به اطلاع ما برسانند و نصرت و يارى و حمايت خود را نسبت به ما اعلام كنند»، ثم قرأ قوله سبحانه و تعالي: «فاجعل أفئده من الناس تهوي اليهم؛ دلهاى برخى مردم را به سوى آنان گرايش ده».»(ابراهیم، آیه 37)؛

پس از نظر آموزه های وحیانی قرآن، حضرت امام باقر(ع) می فرمایند که : دور اين سنگ‌هاي بي‌اثر گشتن در جاهليت نيز رايج بود و این هدف دعوت و فرمان الهی برای حج خانه خدا و مناسک آن نیست. باید توجه داشت که اين تعبير: «احجار کعبه سود و زياني نمي‌رساند»( الكافي ، ج1 ، ص 392، حدیث 1) به‌طور مکرر در بيانات اهل‌بيت(ع) آمده است تا زايران کعبه بدانند که در کنار «کعبه گل»، آن «کعبه دل» که اصل ولايت و رهبري است، محفوظ است. پس حاجی می بایست قصد لقای امام را داشته و تبعیت و ولایت ایشان را در قالب بیعت اعلان نماید.

در کتاب قيم نهج‌البلاغه آمده است که: «ألا ترون ان الله سبحانه و تعالي اختبر الاولين من لدن آدم الي الاخرين من هذا العالم باحجار لا تضر و لا تنفع و لا تبصر و لا تسمع فجعلها بيته الحرام الذي جعله للناس قياماً؛ آيا نمى بينيد كه خداوند سبحان پيشينيان را از زمان آدم (ع) تا كسانى كه پس از آنها آمده اند از اين عالم بيازمود، به سنگهايى كه نه سود مى رسانيدند و نه زيان، نه مى ديدند و نه مى شنيدند، و آن سنگها را بيت الحرام خود قرار داد و آن را براى مردم برپا ساخت(نهج البلاغه، خطبه 192)

در حقیقت خداوند مردم را با اين سنگ‌ها، که تقرب و تبعد به آن‌ها را سود و زياني نيست، امتحان کرده است؛ زیرا هدف از حج قصد سنگ ها و بوسیدن آنها نیست که ساختار خانه کعبه است؛ زیرا بوسيدن احجار کعبه براي آن نيست که اين حجر سود و زياني دارد، بلکه هدف قیام مردم به «عدالت قسطی» تحت رهبری پیامبران و امامان است تا تحت فرمان و بیعت ایشان عدالت قسطی در جهان برقرار گردد(حدید، آیه 25) و مردم تحت ولایت ایشان به کمال بایسته و شایسته خویش برسند.

از همین روست که حضرت امام‌ باقر(ع) فرموده است: مردم موظف‌اند که اطراف اين سنگ‌ها بگردند، اما بعد از طواف، به بارگاه ولاي ما بار يابند و مودت و نصرت و آمادگي خود و «حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر» را بر ما عرضه کنند، آنگاه حضرت اين آيه کريمه را قرائت فرمود: «فاجعل أفئده من الناس تهوي اليهم». يعني پروردگارا! دل‌هاي گروهي از مردم را به فرزندان من مشتاق کن.( ( الكافي ، ج1 ، ص 392، حدیث 1؛ ابراهیم، آیه 37)

به هرحال، مقصد حاجي بايد لقاء امام به عنوان حبيب خداوند باشد تا در اين ديدار اطاعت و نصرت آنان را بيان و عرضه کند و خود را براي ايشان خالص گرداند. در هر عمل ديگري لازم است که حاجي قصد ديگري کند نه اينه قصد سنگ کند. بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، اکمال دین و اتمام نعمت اسلام به ولایت و امامت معصومان(ع) است.(مائده، آیه 3) این بدان معناست که از نظر آيات قرآني اکمال و اتمام هر عمل عبادی هم چون نماز نمی تواند بدون لقاء الامام و بیعت و اعلان تبعیت از ایشان باشد. بر همین اساس باید گفت که بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، نماز، زکات و انفاق مردم زماني تأثير دارد که پيامبر(ص) و امام(ع) آن را بپذيرد و امضاء کند. از اين‌رو بارها گفته شده که «من تمام الصيام لقاء الامام»، و يا «من تمام الزکاه لقاء الامام»؛ چرا که ولايت است که همه اين ها را تمام مي‌کند و معنا مي‌بخشد و موجب قرب بنده خدا به خدا مي‌شود. از اين‌رو امام باقر(ع) مي‌فرمايد: «بنی‌الاسلام علی خمسة اشیاء: علی الصلاة و الزکاة والحج و الصوم و الولایة. قال زرارة: فقلت: و أی شی‌ء من ذلک افضل؟ فقال: الولایة افضل، لانها مفتاحهن والوالی هو الدلیل علیهن؛ اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت. زراره پرسید: از این پنج اصل، کدامیک برتر است؟ امام (ع) فرمود: ولایت برتر از سایر اصل‌ها است؛ زیرا که ولایت کلید نماز، زکات، حج و روزه است، و صاحب ولایت (امام) کسی است که مردم را به سوی این اصول چهارگانه رهبری می‌کند ».( اصول کافی، ج 2 ، ص 18)

پس سخن از «ولايت» است که با کلمه «والي» از آن تعبير شده: «و الوالي هو الدليل عليهن» است؛ یعنی راهنمایی به سوی خدا که همان امامان معصوم (ع) هستند. پس از نظر قرآن، «تمام الاسلام، لقاء الامام » و کسی که به چنین قصدی اسلام را نپذیرد و مطیع و تابع معصوم(ع) نباشد از مسلمانی سودی نبرده است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا